یاقوت دختر جوان 17 ساله روستائی در حالیکه با یک مینی بوس قدیمی به شهر نزدیک می شد، به یاد نصایح خاله صغری افتاد : یاقوت جان حالا که دیگه پدرت به رحمت خدا رفته ، تو تنها شدی. منم که پام لب گوره و مادرت کبری تو رو هنگام وضع حمل به من سپرد و سر زا از دنیا رفت…